خرمدینان؛کالبدشکافی نیرنگ پلیدعباسیان نویسنده دکتر داریوش افروز اردبیلی

خرمدینان؛کالبدشکافی نیرنگ پلیدعباسیان نویسنده:دکترداریوش افروزاردبیلی

 

اهل حق یا یارسان -که با نامهای گوران،نیازی،اهل نیاز،شاملو،دین یاری،علی اللهی،…نیزشناخته می شوند-گروهی با آیینهای ویژه خودهستندکه در ترکیه و عراق و سوریه و ایران و هندوستان و پاکستان و ایران شرقی-که جهانخواهان انگلیسی بدان نام افغانستان داده اند-به سرمی برند.در ایران،بیشترین پیروان یارسان،در میان کردان،به ویژه در استان کرمانشاهان (قصرشیرین،سرپل ذهاب،کرند،کرمانشاه،اسلام آبادغرب،دینور،…)هستند؛اما،دردیگراستانها مانندلرستان و آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و همدان و تهران و کرمان والبرز و …نیز،به گونه ای پراکنده زندگی می کنند.
فشرده و کوتاه شده باورهای دینی یارسان را چنین می توان گفت:
خدا در درون دری بود وازدربیرون آمدوبه فرمان او،در پاشیده شدوازپاشیدگی آن دودی برخاست و آسمان و زمین و ستارگان و ماه و خورشید و شب و روز پدیدآمد…وبر روی زمین،روییدنیها و درختان گوناگون رویانید ودر دریا ماهیان و جانداران گوناگون آفرید…وتخت خویش راپدیدآوردونام خود را خداوندگار نهاد.
سپس،بخشی از روان جاودانی خودراجداکردوفرشتگان و بندگانی چندرابانیروی خود،به نامهای هفتن و چهل تن و چهل چهل تن و هفتوانه و هفتادو دو تن پیرو هزارویک تن شه صفت و …راازآن بیافرید.پاسبانی زمین و آسمان و ماه و خورشید و …رابه هفتن سپردونگهبانی بندگان دیگرخودراهم به هفتوانه داد…فرشته مرگ،ازروی زمین،مشتی خاک آورد و هفتن به فرمان خدا،آن مشت خاک راخمیر کردندوآنگاه،خداوندگار آدم را از روی راستی و درستی و نیاز،به پیکره خود آفرید وبدینسان،آفرینش جهان و انسان در شش دوره انجام شد و پس از آفریده شدن آدم،در دنباله آن که آغاز روز نوروز بود،خداوندگاربرتخت و اورنگ خداوندگاری جای گرفت و هفتن و هفتوانه و چهل تن و …درپیشگاه او بزمی بیاراستند وبرای آرامش و شادمانی خود، آن روز راجشن گرفتند.
خداوندگارخواست که گوهرخودرادرپیکره آدمی مهمان کند؛زمانها وسده ها گذشت تا اینکه،گوهر خود رادر کالبد علی بن ابیطالب آمیخته کرد…و هفتن و هفتوانه و دیگرفرشتگان را درپیکره های گوناگون هم پدیدارکرد.پس از آن،خداوندگار در کالبد شاه خوشین لرستانی و سلطان اسحاق و…پدیدار شد.(1و2)
به باور یارسان،خداوند در هفت دون(جامه)(3) یا هفت تن پاک حلول کرده است و ممکن است در هرتن پاک دیگری پدیدار شود.(4)
به باور یارسان،انسان از آغاز آفرینش تا روزپسین،هزارویک دون(جامه)دیگر می کندکه به این دیگر شدن جامه ها”دونا دون”می گویند. به باور ایشان،روان انسان باگردش درجامه های گوناگون،پاداش یا پادافراه (کیفر)کردار گذشته خودرا می بیند؛یعنی،جامه های پسین روان انسان،به فراخور کردارهایی خواهد بودکه انجام داده است.اگرکارهای نیک و کردارپسندیده ازاو سرزند،به جامه توانگران و نیکان و پاکان خواهدرفت واگربدکار و بداندیش باشد،به جامه تهیدستان و جانوران و گزندگان و حشره ها خواهدرفت؛برهمین پایه ،گویند که به جانوران،هرچندزیانکار،نباید آسیب و آزاری رساند.
پس،روان در بازگشتهای پایان ناپذیر خود،شاید به پیکر آدمی در آید؛یا در کالبدجانوری نمودار گردد.روان،پس ازگردش درهزارویک جامه (کالبد)از پل پردیور (5)خواهدگذشت و به جاودانیهاخواهدپیوست.واپسین کالبد(دون)روان،به فراخور کردارهایی خواهدبودکه انجام داده است.اگر درکالبد نیکان و توانگران در آید،به بهشت خواهدرفت واگردرکالبد بد اندیشان و تهیدستان و جانوران در آید،به دوزخ فرستاده خواهد شد.
برهمین پایه است که یارسان باور دارنداگرآدمی یکسره نیکی و پاکی باشد،خداونددرپیکره او پدیدارخواهدشدوجامه حق را خواهدپوشید(به پایه مظهریت خواهدرسید)؛ونیز،برهمین پایه است که به باوریارسان،فرشتگان هفتگانه(هفتن) و هفتوانه،در دوره های گوناگون،درپیکره برخی از رهبران و نیکان آنان پدیدارشدند.(6و7)
هرهفته و ده روز،یارسان در جایی گردهم می آیندوباتشریفات ویژه ای،به نیایش و خواندن وردها و ذکرهای ویژه خودسرگرم می شوند.شمارباشندگان را “جم” وآن جای انجمن را “جمخانه”می گویند.از آیینهای دینی یارسان،آنچه بیش از همه اهمیت دارد،به “جمخانه رفتن” و “نیاز دادن” و “قربانی کردن” است و ممکن است با انبازشدن در جمخانه ودادن نیاز،نمازگزاردن بایسته (لازم) نباشد.(8)زنان نیز،با بودن حائلی، می تواننددرجم انباز شوند.هریک ازیارسان،دست کم هر ماه یکبار،برای پاکی روان،بایدبه جمخانه برود و نیازی به جم بدهد؛اگرچه یک تکه نان باشد.(9)
پیشوایی گروه یارسان با یازده خاندان است و هر یک از پیروان این آیین،باید به یکی از خاندانهاسرسپرده شوند؛خاندانهای یازده گانه،نسل به نسل،پیشوایی یارسان را انجام می دهند.(10)
روزه گرفتن درمیان یارسان،سه روز درسال (از دوازدهم تا چهاردهم چله بزرگ زمستان) است؛یارسان،زدن سبیل (شارب)و کشیدن قلیان و سیگارراحرام می دانند.نذرکردن اهمیت بسیاردرمیان یارسان داردوهریک ازپیروان،حتی اگر نذرکردن رادرخواب هم ببیند،بایدآن راانجام دهند.(11)
نکته باریک و مهمی که بایستی بدان پروای ویژه داشت این است که ،آیین یارسان،گرچه مانندگیهایی با صوفیگری و درویشی دارد،اما،از دیدآیینها و دیدگاهها و ریشه وپایه ،به یکباره از صوفیگری و درویشی جداست و نبایستی این دو گروه را یکسان دانست.
درباره ریشه و پایه آغازین آیین یارسان،درمیان پژوهشگران،دو دیدگاه برجسته به چشم می خورد:
1-ولادیمیرمینورسکی،شرق شناس روسی،ریشه ای برای این آیین در ایران باستان ندیده است ودرکتاب”فرقه اهل حق”می نویسد:”مذهب اهل حق،روی عقیده غلاه“شیعه(12)بناشده وبامذهب تناسخ و تصوف در آمیخته وبه شکل آیین مخصوص ظهورکرده است.”(13)
2-پژوهشگرانی همچون صدیق صفی زاده و محمد علی خواجه الدین،با نگرش به همانندیهای کمابیش گسترده آیین یارسان ودین زرتشتی،به این زاده رسیده اندکه دین گذشته یارسان،دین زرتشتی بودوپس از رخنه اسلام درمیان ایرانیان،بااسلام در آمیخت و اندیشه هایی را از دینهای برهمایی و بودایی و مسیحی و یهودی برگرفت و باچهره دینی تازه نمایان گشت.این پژوهشگران ،مانندگیهای زیرمیان دین زرتشتی و آیین یارسان را،دلیل سخن خودمی دانند:
1-باور به هفت امشاسپندان در دین زرتشتی و باور به هفتن و هفتوانه در آیین یارسان که گونهای (صفتهای)هفتن نیز،همان گونهای هفت امشاسپندان در اوستاست.(14و15)
2-درهردو دین،باور به آفرینش جهان وانسان در شش دوره دیده می شود.
3-درهردو دین،نام نخستین انسانهای آفریده شده،مشی و مشیانه است.
4-به باور یارسان،جهان ازآمیزش تاریکی و روشنی پدیدآمده است و این دو آخشیج،همواره باهم در ستیزهستند؛همین اندیشه ها،کمابیش دردین زرتشتی دیده می شود.
5-یارسان جشن سده راجشن می گرفتندکه ازجشنهای سپندزرتشتیان است.(16)
6دربرخی نوشته های آیینی یارسان،به ویژه “نامه(کتاب)سرانجام”(17) به نام زرتشت و آیین اوبرمی خوریم.پیامبری که ازسوی اهورامزدا،برای راهنمایی مردم برگزیده شده…با گمراهان و بداندیشان می ستیزدوبرای گسترش آیینش،شب و روز می کوشد.در نامه “زلال زلال”(نوشته دو تن دیگرازپیشوایان یارسان در سده هشتم هجری)نیز آمده است زرتشت درزمان گشتاسب پدیدار شد و مردم،دسته دسته بدوگرویدند و وی آتشکده هاراروشن کردوهمه جهانیان رابه سوی یکتاپرستی فراخواند.
7-پایه های دین زرتشتی (اندیشه نیک،گفتارنیک،کردارنیک)در آیین یارسان هم سفارش شده و پیروان یارسان بایدبدانهاپایبندباشند.(18)
8-پس ازخوردن قربانی درجمخانه،آب به جم آورده می شودکه جم نشینان بایدجرعه ای از آن بنوشد.زرتشتیان نیز،در آیینهای دینی،پس ازآنکه موبدان باخواندن آفرین (دعا)آب و نان راسپندکردند،از آنها می خورند.
9-زرتشتیان در زمان نیایش،جامه سفیدی می پوشندوازروی آن،کمربندی به میان می بندند.یارسان نیزدرزمان سربریدن قربانی وانجمن شدن در جم،کمربندی به میان می بندند.همچنین،زانو به زمین زدن که ازآیینهای دینی زرتشتیان است،درمیان یارسان روان است؛بدینگونه که،به هنگام درآمدن به جمخانه،پیروان یارسان زانو به زمین می زنندوآیین دستبوسی رابه جای می آورند.(19)
10-گذشته از آنچه بر شمرده شده،درنامه های دینی یارسان،فرمانروایان و قهرمانان شاهنامه فردوسی رانماد فر ایزدی خوانده اند(همچون هوشنگ و کیکاووس)نیز،گفته اندکه روان فرشتگان در کالبدرستم و گیو و گودرز و بهرام و زواره و جمشیدونوذر و زال و ایرج و کیخسرو و سهراب و گشتاسب و زردشت و …در آمده بودوآنان با فروغ ذات ایزدی،به رهبری مردم پرداختند.
همچنین،درنامه سرانجام،دلبستگی بسیاربه پهلوانان و سرداران نامی ایران نشان داده شده است و تعصب ایرانی و میهن دوستی درآن به چشم می خورد.درگفتارهای پیشوایان یارسان نیز،دلبستگی بسیار به ایران نمودار است.(20)دلبستگی بسیاریارسان به شاهنامه فردوسی چندان بودکه الماس خان کلهرکرمانشاهی،درده سال،شاهنامه رابه گویش کردی گورانی برگرداند.(21)
11-رویدادهای تاریخی نیز،با این دیدگاه همخوانی دارد.بایورش سپاه انبوه تازیان به فرماندهی خالدبن ولید به سال 20 هجری،فرخ شاه زرتشتی در دژ استوار مرجین-که ازشهرهای بزرگ شهرزور(22)بود-باسپاه بسیاربه جنگ باتازیان پرداخت وازهردوسوی، بسیاری کشته شدند.باگذشت زمان،اباعبیده جراح و سپاهش به یاری تازیان آمدند؛اما،پایداری سرسختانه ایرانیان ازمیان نرفت و تازیان به ستوه آمدند.سرانجام،باکشته شدن فرخ شاه،ایرانیان شکست خوردندوکشتارهولناک تازیان در مرجین،مایه تسلیم شدن دیگرمردمان شهر زور شد.
درسال 1892 م .پوست پاره کهنه ای در روستای هزارمیردسلیمانیه عراق یافته شدکه چهاربیت سروده به خط پهلوی برآن نوشته شده است:
” آتشکده ها ویران شدند و آتشهاخاموش گشتند؛بزرگ بزرگان خود رانهان کرد؛ستمکاری تازیان،روستاهاراتاشهر زور،باخاک ویران کرد؛زنان و دختران به بردگی رفتند؛آزادمردان به خون غلتیدند؛کیش و روش زرتشت بی کس ماند؛اهورامزدا به هیچکس مهرنورزید.”(23)
نکته ای که از دیدن این پژوهشگران پنهان مانده است،واژه ” گوران”است. گوران نام طایفه ای در غرب کرمانشاه با شش تیره قلخانی،بی بیانی،نیریژی،گهواره،ریزهو،کانی زنجیری است؛نیز،گورانی نام گویشی از کردی است.
اما، گوران یکئ ازنامهای کلی گروه یارسان نیز هست و حتی،در آذربایجان،این گروه را بانام گوران هم می شناسند.نیز، در یزد،بهدینان گروه خودرا” گورون “می گویند.برابرپژوهشهای شادروان ابراهیم پورداود،واژه “گبر “که زرتشتیان رابدان می خوانند،همان واژه ” کافر “تازی است که در پارسی،چهره دیگرگرفته است.تازیان جزم اندیش و یکسونگر که هر دینی جز اسلام راپست و گمراه کننده می دانستند،با دادن نام کلی کافر به هر مردم دیگر،برای تاراج وکشتن و ویران کردن شهرها و برده کردن مردمان،وجدان خودرا آسوده می کردند.” گور “نیز،چهر دیگر ” گبر ” است؛برای نمونه،در یورش محمودافغان به ایران،زرتشتیان کرمان که ازسخگیریهای دینی صفویان به ستوه آمده بودند،به سپاه محمودافغان پیوستند؛سردارزرتشتیان به نام نصرالله سلطان رادرکتابهای تاریخی هم ” نصرالله گبر ” و هم ” نصرالله گور” نوشته اند.(24) در اردبیل ،قبرهای باستانی راکه از آنهادفینه بیرون می آورند، ” گور Gour قبری” ( = قبر گور)می گویند.پس گوران ( = جمع گور = کافر) نامی است که تازیان بر ایرانیان زرتشتی نهادند.
پرسشی که به ذهن می رسداین است که اگرآیین یارسان،آمیزه ای از اسلام و زرتشتی است،باور به حلول (فرودآمدن چیزی در غیرخودودرزبانزدیارسان،فرودآمدن ذات خدا درپیکربشر) و تناسخ (اندر شدن روان ازکالبدی به کالبددیگر، پس ازمرگ )از کجا و کدام دین،به این آیین اندر شده است؟زیراکه در دین زرتشتی،از گذشته های دور تا کنون،چنین اندیشه ای جای نداشته است.
پژوهشگرانی که به این دیدگاه باور دارند، می گوینداین اندیشه ازدینهای برهمایی و بودایی به آیین یارسان اندر شده است.
3-بنده نگارنده ،با آزرم( احترام )گذاشتن به پژوهشگرانی که پیشتردرباره آیین یارسان به پژوهش پرداخته اند،دیدگاهی دیگررا طرح می کنم: “دین گذشته یارسان،آیین خرمدینی بودو پس ازرخنه اسلام در میان ایرانیان،با اسلام در آمیخت وباچهره دینی تازه نمایان گشت.”
اما،آیین خرمدینی چه بود؟
در روزگاری که توان ساسانیان روی به نشیب داشت و موبدان زرتشتی ،بادارایی و نیروی بسیار،بر ایران فرمان می راندند،در سالهای پادشاهی قباد(پدرخسروانوشیروان ساسانی)خشکسالی سختی درگرفت.توانگران وکارگزاران شاه و موبدان،دست به انبارکردن گندم زدندوگرسنگی فراگیر شد.(25)مزدک که ازموبدان زرتشتی ویابه گفته شاهنامه،دستور(وزیر)قبادبود،به مردم گرسنه و بینوافرمان دادانبارهای گندم راتاراج کنند؛حتی،انبارپادشاهی نیز،به تاراج مردم درویش و گرسنه رفت.
مزدک در گفتگوباقبادمی گوید:دهشهای یزدان برای بهره وری همگان است؛اما،آزمندی و افزونخواهی و انباشتن مال،به بدرفتاری و نابرابری می انجامد.(26)
همی گفت:”هر کاو توانگر بود،// تهیدست با او برابر بود.
نباید که باشد کسی بر فزود؛ // توانگر بود تارو درویش پود.
جهان راست باید که باشد به چیز؛ // توانگر،فزونی چرا جست نیز؟
زن وخانه وچیز بخشیده نیست؛ // تهیدست کس باتوانگر یکیست.
بپیچاند ازراستی پنچ چیز؛ // که دانا،برآن پنچ،نفزود نیز؛
کجا،رشک و کین است و خشم و نیاز؛ // به پنچم که گردد بر اوچیره آز.
زن و خواسته،باید اندر میان؛ // چو دین بهی را نخواهی زیان؛
کز این دو بود ،رشک و آزونیاز؛ // که باخشم و کین اندر آیدبه راز.”(27)
مزدک در آنجا که می گوید: “که دانا برآن پنچ نفزود نیز؛ “خواستش از بردن نام ” دانا ” ،همانا زرتشت است؛زیرا که پنچ چیزنام برده در این گفتار ، همان پنج دیو یاد شده در گاثا های زرتشت است (دیو های رشک و کین و خشم و نیاز و آز ) و به روشنی پیداست که مزدک را رای بر آن بود که اندیشهء زرتشت را که دردراز نای زمان و دستکاری موبدان ، به گونه ای دیگر در آمده بود ، دوباره زنده گرداند . پافشاری مزدک بر روی دین بهی ( = کیش زرتشتی ) در آنجاکه می گوید :” چو دین بهی را نخواهی زیان ! ” خود نشان میدهد که آن مرد بزرگ ، دین آور نبوده است . ( 28 )
اندیشه های مزدک به کام مردم ایران که زیر ستم شاهان ساسانی و موبدان زرتشتی پایمال و نابود می شدند سخت گوارا آمد و مزدک ، به زودی پیروان بسیار یافت و اگر کار به روال درست پیش می رفت ، مزدک می توانست بار دیگر اندیشهء زرتشت را زنده کند ؛ اما ، سازمان موبدان روزگار ساسانیان ، نیرومند تر از آن بود که وی را آزاد گذارند تا چنین کاری انجام پذیرد . با فشار موبدان و با کینه توزی خسرو انوشیروان – که در شاهنامه از او با نام کسری یاد شده است – مزدک ، آن دانای بزرگ را ، همراه باچندین هزار تن از پیروانش ، زنده به گور کردند . از آنجا که ، همهء آنانکه دربارهء مزدک نوشته اند ، دشمن او بودند ، کوشیدند تا همواره ، به بدی و زشتی از او یاد کنند . ( 29 )
در پی کشته شدن مزدک و بسیاری از پیروانش ، یکی از کسان خانوادهء مزدک به نام ” خرمه ” که در برخی کتابهای تاریخی ، او را همسر و در برخی دیگر دختر مزدک شناسانده اند ، در ری ، دنبالهء کار مزدک را گرفت و پنهانی ، مردم را به پیروی از آموزه های مزدک فرا خواند . رفته رفته ،گروه پیروان را ” خرمه دین ” و با گذشت زمان ” خرم دین ” خواندند . البته ، دربارهء اینکه چرا این گروه را خرم دین خواندند ، دیدگاه های دیگری نیز ، در کتاب های تاریخی هست که بیشتر نشانهء غرض ورزی نویسنده با خرمدینان می باشد . نیز ، سعید نفیسی در کتاب ” بابک خرم دین ، دلاور آذربایجان ” می نویسد : نام خرم دین تقلیدی از نام ” به دین ” بوده که دربارهء دین زرتشتی می گفته اند . ( 30 )
در اینکه ، اندیشه های حلول و تناسخ ، آیا از آغاز در آیین خرمدینی بود یا پسان و از دینهای دیگر ، به آیین خرمدينی راه یافت ، از کتابهای تاریخی ، آگاهی درستی به دست نمی آید ؛ اما نیک روشن است که در سدهء دویم هجری – که نام خرمدینان در کتابهای تاریخی پدیدار می شود – آیین خرمدينی ، پیوندی ناگسستنی با حلول و تناسخ دارد . چنانکه ، دربارهء آغاز کار بابک خرمدين می نویسند ، پس از مرگ جاویدان پور شهرک ( سردار خرمدینان ) ، همسر جاویدان به پیروان و یاران او گفت : ” جاویدان مرا گفت : امشب می میرم و روان از پیکرم بیرون می رود و در تن این جوان ( بابک ) در آید و مرا رای چنین است که وی را بر پیروان خویش خداوند کنم . . . ”
جنبش خرمدینان به سرداری جاویدان و بابک ، از خیزشهای بسیار گسترده و دامنه دار ایرانیان در برابر تازیان عباسی بود که پایه های دولت عباسیان را به لرزه افکند ؛ آن هم در زمانی که دولت عباسیان بزرگترین و نیرومند ترین دولت جهان بود که از غرب چین تا شرق اقیانوس اطلس فرمانروایی می کرد .
از سال 192 ق که خرمدینان آذربایجان ، به سرداری جاویدان بر تازیان بشوریدند تا سال 223 ق که بابک شکست خورد و در سامرا کشته شد ، خلیفه های عباسی ، سپاه فراوان به جنگ خرمدينان فرستادند و همهء کسانی که در این مدت ، به لشکر کشی و کارفرمایی در دربار بغداد نامبردار بودند ، هر یک به نوبت خویش ، با ایشان جنگ کرده و به ناکام باز گشتند و برخی در زد و خورد با ایشان کشته شدند . ( 31 )
تازیان عباسی نخست کوشیدند به پشتوانهء نیروی بسیار بسیار برتر دولت خود ، جنبش خرمدينان را نابود کنند و در این راه ، از یاری ترکان و سرداران ترک – که به تازگی به بغداد آورده شده بودند – همچون بغای ترک و ایتاخ ترک و بشیر ترکی نیز بهره بردند .سرداران عباسیان ،سرمای سخت وتنگی ودشواری راههای شرق آذربایجان را بهانهءشکستهای پیاپی خودمی آوردند؛اما،به راستی،همداستانی مردم آذربایجان وپایداریشان دربرابرستم وچیرگی تازیان بودکه نمی گذاشت جنبش خرمدینان بانیروی بسیاربرترعباسیان درهم شکند.
عباسیان ،همزمان با راه انداختن جنگهای سخت و بی گسست باخرمدینان،درزمینه فرهنگی،تبلیغ بسیاردامنه داری راآغازکردند؛تانام خرمدینان رابه زشت ترین و پست ترین گونها [صفتها ]وکارها بیالایندوبایستی گفت که شوربختانه،دراین زمینه بسیارکامیاب بودند؛زیراباخواندن کتابهای تاریخی که درآنهاازبابک و جنبش خرمدینان نوشته اند،می بینیم که پلیدترین و دریده ترین انگها[مارکها ]را به بابک و خرمدینان چسبانده اند؛مانند:
خرمدینان هرآنچه راکه اسلام حرام کرده بود،حلال می شمردند.خرمدینان نبیذ(باده )و زنا و دستبرد به دارایی دیگران راحلال می دانستند.خرمدینان مردم رابه کفرفرامی خواندندوپروردگار و پیامبری راانکارمی کردند.خرمدینان هر که رامسلمان بودمی کشتند.نزدیکی باپردگیان (محارم )وغیرآن،نزدخرمدینان مباح بود.چون دستورهای اسلام (نماز و روزه و حج و قربان و غسل جنابت )برگروهی گران بود،به خرمدینی گراییدند.معنی خرّمی پیروی ازشهوات است!به ایشان خرّمدینان گویند؛یعنی دین ایشان آن چیزی است که بخواهندوآرزوکنندواین برنام (لقب )راازآن داده اندکه محرّمات راازخمرولذّات دیگروزناشویی بامحارم وآنچه راازآن بهره می برند،مباح می دانند!خرّمدینان درهرسال،شبی دارندکه مردان و زنانشان انجمن می شوندوچراغهاراخاموش می کنندوهرمردی برهرزنی دست یابد،بااونزدیکی می کند!(۳۲ )
بسیاری ازآنچه راکه درباره خرّمدینان نوشته اند،درباره بابک خرّمدین هم نوشته اندوبه جزآن درباره بابک نوشته اند:
مادر بابک زنی یک چشم بود.مادر بابک کلفت دیگران و روسپی بود.پدر بابک روغن فروشی دوره گرد از مدائن بودوبامادر بابک،به حرام گرد می آمد.خانواده بابک سخت ناداربودومادربابک باشیردادن به کودکان دیگران مزدمی ستاند.بابک درنوجوانی،گاوچران روستایشان بود.روزی مادر بابک برای پسرش خوراک برده وبابک در سایه درختی خفته بودومادربابک دیدکه از بن هرموی پسرش خون روان است و دانست کارپسرش بالا می گیرد.بابک مردکی ملحدبود.بابک با مادروخواهروزن سهل بن سنباط(فرمانروای ارمنی که پس ازشکست بابک،به فریب،اورابه دست سپاه افشین سپرد. )دربرابرچشمان وی نزدیکی کرده بود وبادیگرمردمان اسیروبرده شده نیزهمین کاررامی کرد.هزار هزار (یک میلیون )مسلمان به دست بابک و سپاهش کشته شدند.همسرجاویدان دلباخته بابک شده بودوپیش ازمرگ جاویدان،بارها با بابک گردآمده بود!بابک پس ازگرفتارشدن،درسامرابه دوسوی راه -که مردم بسیارایستاده بودند-می نگریست و دریغ می خوردکه نتوانسته است همهء آنان را بکشد.(۳۳ )
برابراین نوشته های تاریخ نگاران ،جنبش بسیارگسترده ودامنه داروخونین خرمدینان،تنهاوتنهابرای آن بودکه به بی بندوباریهای خودبپردازندوازنمازوروزه وحج و…اسلامی رهاباشند!هیچیک ازآن نویسندگان نیز،ازخودنپرسیدندکه:”مگرچه کسی درآن کوهستانهای دوردست،ایشان راواداربه کنارنهادن روش وآیین خودشان وپیروی ازدستورهای اسلامی می کردکه این کارهابرایشان گران بیایدومایهءآن شورشهای گسترده وخونبارشود؟”
دیگرافسون تازیان عباسی برای برانداختن جنبش خرمدینان ،آن بودکه ایرانی رابه جان ایرانی انداختند؛ یعنی افشین (خیدربن کاووس ) شاهزاده اسروشنه و محمدبن خالدبخاراخداه(امیربخارا )راباهزاران سپاه ایرانی،به جنگ بابک فرستادند.درشمارایرانیانی که به جنگ بابک رفته بودند،همین بس که سرهنگی ازفرغانه باهزارمردازسپاه فرغانه،درمیان ایشان بودند!روشن است که این بار” کاردنتوانست دسته خودش راببرّد! بابک شکست خوردوبه فرمان معتصم عبّاسی،باسخت ترین شکنجه ها کشته شد.(۳۳ )
پرسشی پیش می آیدکه به راستی،تبلیغهای زهرآگین عبّاسیان،تاچه اندازه باواقعیّت زندگی خرّمدینان و واقعیّت خیزش بابک خرّمدین همخوانی داشت؟
باریک بینی درکتابهای تاریخی-که در آنهااززندگی وخیزش ودستگیری و کشته شدن بابک نوشته اند-نشان می دهدکه سیمای بابک باچهره آن دیو هراس انگیزخونخواری که عبّاسیان از وی ساخته و پرداخته بودند،کمترین مانندگی ندارد.برای نمونه :
پس ازواپسین شکست که بابک به همراه تنی چند(مادر و همسر و برادر و سپهسالارش )به بیشه ای گریخته ودرآن پناه گرفته بودند،امان نامه معتصم عبّاسی ازبرای بابک خرّمدین -که مُهرزرین خلیفه بر پای آن خورده بود-ازبغدادبرسیدوافشین به پسربابک که اسیرشده بود،دستوردادبه همراه تنی چند،امان نامه رانزدبابک ببرد.(۳۴ )پسربابک،امان نامه رابردن نیارست؛زیرا که : ” پدرگفته بودچون اسیرگردی،خویشتن بکش! ” هیچیک ازدیگراسیران نیزنیارستندبرد…سرانجام،پسربابک نامه ای به پدر نبشت و افشین به دست یکی ازاسیران و یکی ازمردم خود،امان نامه و نامه پسربابک رابفرستاد…بابک،همان سردارشکست خورده ای که دربیشه ای،درپروست(محاصره ) دشمنان کینه توزش گرفتارشده بود،نامهءپسرش خواندوبرزمین بینداخت که:”اونه پسرمن است!”…بابک،امان نامهءمعتصم برگرداندوگفت:”این پیش افشین بروبگوی که این تورابه کارآیدنه مرا!”(۳۵ )
زرین کوب می نویسد:”خونسردی وبی پروایی دلیرانه ای که بابک درمواجهه بامرگ نشان داد،شایستهءقهرمانان بود!”
هنگامی که بابک رادرکندوزنجیر،به سامرابردند،پیش ازبردن نزدمعتصم عباسی،پیشکاران خلیفه بدوگفتند:”چون خلیفه ازتوپرسدبابک تویی؟بگوی:آری!بابکم!یاامیرالموءمنین!بندهءتوام وگناهکارم وامیدوارم که امیرالموءمنین ازمن درگذرد!”اما،بابک پس ازچندبارپرسش معتصم،تنهاگفت:آری بابکم!وحتی بااشاره هاوبازوفشردنهای پیشکاران،آن سخنان نشانهءخاکساری رابرزبان نیاورد.
چون به فرمان معتصم-که بدون پروابه امان نامه اش،دستوربه شکنجه و کشتن بابک داد-یک دست بابک راببریدند، اوبه دست دیگر،چهره به خون خویش بیالود و بخندیدوگفت : ” زهی آسانی! ” ودرپاسخ معتصم که ازدلیل کارش پرسید،گفت : ” رنگ گونه ازخون سرخ باشدوچون خون برود،روی زرد شود؛من چهره ازخون خویش سرخ کردم تاچون خون ازتنم بیرون شود،نگویندکه رویش ازبیم زردشد. “درپی آن نیز،باهمه شکنجه های سخت،بابک تادم مرگ،زبان به دردوشکوه نگشود.رفتارعبدالله،برادربابک،که اورادربغدادبه همان شیوه هابکشتند،نیزهمچون رفتاربابک بود.(۳۷ )

* * *
درباره آیین خرّمدینی،کتاب یاکتابهایی که خرّمدینان ،درباره آیین خویش نوشته باشند،به دست مانرسیده است وبه گمان بسیار،کتابهای ایشان به دست دشمنان کینه توزشان نابود شده اند.آگاهیهای جسته و گریخته ماازباورهای خرّمدینان،ازکتابهایی است که به دست دیگران نوشته شده و همگی نیز،آلوده به کینه و غرض نویسندگانشان بوده است.
امّا،نگارنده به چه دلیلهایی،آیین یارسان راهمان آیین خرّمدینی که با باورهای اسلامی درآمیخته است می داند؟
۱-اندیشه حلول و تناسخ که دربررسیهاگفتیم ازپایه های آیین یارسان است،درآیین خرّمدینی نیز،ازپایه های آن درشمارمی رفت؛امّا،دردین زرتشتی،چه درگذشته هاوچه امروز،نشانی ازچنین اندیشه هایی نبوده است.اینکه،چنین اندیشه هایی ازآیین خرّمدینی به آیین یارسان راه یافته باشد،بسیارباورپذیرتر و به خردنزدیکتراست تااینکه بگوییم ازدینهای برهمایی هند یا بودایی چین به آیین یارسان اندرشده باشد.
۲-پراکندگی تاریخی خرمدینان،باپراکندگی امروزیارسان،کمابیش همخوانی دارد.
۳-همچنانکه گفته شدمزدک رارای برآن بودکه اندیشهءزرتشت رادوباره زنده کند؛پس ،آیین خرمدینی،بااندک تفاوتهایی،همان دین زرتشتی بودوهمهءنشانه هایی که دربارهءزرتشتی بودن دین گذشتهءیارسان گفته شد،باآیین خرمدینی نیزهمخوانی داردوسازگاراست.
۴-چونان(به عنوان )یک ایرانی،به شرم بایدبگویم،یکی ازانگهایی که درکتابهای تاریخی،دربارهءبی بندوباریهای جنسی به خرمدینان چسبانده اند،هنوزدرمیان دیگرمردم آذربایجان شرقی،دربارهء یارسان گفته می شود.
دلیل اینکه بنده این گفتاررامی نویسم ،همین باورعامیانه دربارهء بی بندوباری [ناداشتهء!! ] یارسان است. ازسالهای بسیارپیش که به فراخورکارهای اقتصادی و فرهنگی،باگروههایی ازیارسان سروکارداشته ام،ایشان رامردمانی بسیارخوشخوی و پاکدست و درستکار و راستگوی و ناموس پرست شناخته ام و حتّی،اندک شمارکسانی که در میان هرگروه و تیره ای،به کارهای نادرست دست می زنند،نیزدرمیان ایشان ندیده و نشنیده ام؛والبتّه،این تنهاداوری بنده و ازروی یکسونگری (تعصّب )نیست؛آقای خواجه الدّین درکتاب سرسپردگان می نویسد: ” اهل حقّ ، عموماً مردمان سلیم النّفس و امین و بی آزارندواغلب،کارگروصنعتگرو زارع و کاسب هستند. ” (۳۹ )
این پرسش که چرامردم عامی چنان باور بی پایه و نادرستی،درباره یارسان که مردمی نیکونهادوپاک سرشت هستند،دارند،ازسالها پیش برایم پیش آمده بود!
پس از خواندن کتاب بابک خرّمدین،دلاور آذربایجان (سعیدنفیسی )،پاسخ برایم نیک روشن شد.عبّاسیان که نتوانسته بودندباجنگ برگروه کم شمارخرّمدینان در آذربایجان چیره شوند،به پلیدترین شیوه های تبلیغی -که شوربختانه،هنوزهم درمیان دولتهای بزرگ روان است -دست زدند؛تاچهره ای سخت زشت و ناخوشایند،درمیان ایرانیان و تازیان،ازایشان به دست دهند.این سخن سعیدنفیسی،درکتاب بابک خرّمدین دلاورآذربایجان بسیاربجاودرست است که : ” روی هم رفته،تاریخ نویسان ایرانی و عرب -که دردوره های اسلامی تاَلیف کرده اند -درهرموردی که یک تن ازپیشوایان اجتماعی و یا سیاسی ملّت ایران،جنبشی راست کرده و برتازیان بیرون آمده است،نتوانسته اند کنه مقصود وی و حقیقت نهضت اورابه دست آورندوبه همین جهت،جنبش وی راجنبهء بدمذهبی و بددینی و کفروزندقه داده و نام بزرگوار و خاطره گرامیش رابه تهمتها و افتراهای بسیارزشت آلوده اندوتعصّب [دینی ]،ایشان را کورو کر و دروغزن کرده است.
درباره بابک خرّمدین نیز،همین معاملت را روا داشته اند؛ امّا، در این زمان که ماازآن تعصّب جاهلانه خلیفه پرستی و پذیرش استیلای بیگانگان وارسته ایم وبه دیده حقیقت جویی،به تاریخ دیارخویش می نگریم،برماآشکاراست که این مردان بزرگ ایران را، اندیشه ای جز رهایی ازیوغ بیگانگان نبوده…[و کوششهایشان ]جز برای رهایی ایران از آن قیدجانکاه نبوده است…[و ایشان ] پهلوانان کاوه و رستم دوره اسلامی ایران بوده اند. ” (۴۰ )
شوربختانه بایدبگویم مردم خوش باور و افسانه دوست مانیز،به پیروی ازتاریخ نگاران اندیشورشان!! همان تبلیغهای یاوه وبی پایه و بیشرمانهء خلیفه های تازی را،پس ازگذشت سدها سال اززمان جنبش خرّمدینان،نشخوار ذهنی کرده و نسل به نسل بازگفته وتاروزگارمارسانده اند!آن هم درحقّ گروهی ازپاکترین و میهن دوست ترین هم میهنان ما !
امیدوارم بااین گفتارتوانسته باشم غبارکینه و خشم ودشمنی تازیان عبّاسی را -که هرگزچشمان گرسنه و آزمندشان راازخوان ایرانیان برنداشتندوحتّی با فراخواندن چنگیزخان، ایران رابه دست مغولان ویران کردند-ازچهرهء پاک و ایران دوست یارسان گرامی بزدایم.(۴۱ )

دکتر داریوش افروز اردبیلی ۱۳۹۷/۷/۳۰

بن نوشتها :
۱-نوشته های پراکنده درباره یارسان یا اهل حقّ -نویسنده : صدّیق صفی زاده (بوره که ئی ) – تهران -موسّسه مطبوعاتی عطایی -۱۳۶۱ -رویه های ۱۱۸ تا ۱۲۰
۲-سرسپردگان،تاریخ و شرح عقایددینی اهل حقّ -نویسنده : سیّدمحمّدعلی خواجه الدّین -تبریز -ناشر : نویسنده -۱۳۴۹ -رویه های ۱۲ و ۱۳
۳-واژه پارسی دون Don ،در آذربایجان به معنی ” دامن زنانه “هنوز برزبان مردم روان است.
۴-سر سپردگان – خواجه الدّین – رویه ۱۲
۵- پلی که سلطان اسحاق (سحاک )ازبزرگان و راهبران برجسته یارسان،درسده هشتم هجری،روی رودخانه سیروان در شهرزوربساخت ودراین سوی پل،انجمن یاران و پیروان سلطان اسحاق برگزارمی شد.پردیور برابراست با”پرد” به معنی پل و” ای ور” به معنی این سو !
۶-نام علی اللّهی که دیگرمردمان بر یارسان گذاشته اند،نادرست است؛زیرا،اگر چه یارسان باور دارندخداونددرپیکره علی بن ابیطالب پدیدارشده بود،امّا به باور ایشان ،خداونددرپیکره چندین تن دیگرنیزپدیدارشد؛دیگراینکه،ایشان علی بن ابیطالب راآفریدگارنمی دانند!
۷-صفی زاده -رویه های ۱۹ و ۲۰ و ۴۳
۸-ایشان در شعری گویند: اگرنیازنباشد،نمازبی سواداست؛ اگرنیاز دهی،پس نماز بیهوده است.
البته،یارسان نهی ازنمازخواندن هم ندارند.
۹-خواجه الدّین -رویه های ۴۷ تا ۵۰
۱۰ و ۱۱ -خواجه الدّین -رویه های ۵۱ تا ۷۶
۱۲ -غلاه” گروهی را گویندکه درباره پیامبر اسلام و امامان شیعه غلو کرده،آنهارابه پایه الوهیّت می رسانند.
۱۳-به نقل از خواجه الدّین -رویه ۹۴
۱۴-بابا سرهنگ که ازپیشوایان برجسته یارسان بود،در دوبیتیهایی به زبان کردی،ازهفت امشاسپندان به روشنی یاد می کندودینش را نمودار آیین پیشین کردان می خواندومی گوید : “…همه جا رامی گردم و کوششم برای زنده کردن آیین پیشین کردان است.”
۱۵-صفی زاده -رویه های ۸۹ و ۹۰
۱۶-صفی زاده -رویه های ۱۲۰ و ۱۲۴ و ۱۲۶ و ۱۳۲ و ۱۳۳
۱۷-سرانجام،نامه دینی یارسان است که درسده هشتم هجری،اززبان سلطان اسحاق و یارانش سروده شد.
۱۸-صفی زاده -رویه های ۳۶ و ۶۷ و ۶۸ و ۷۷
۱۹-خواجه الدّین -رویه های ۱۱۳ و ۱۱۴
۲۰-برای نمونه،بهلول ماهی که ازپیشوایان یارسان بود،درسروده ای به کردی می گوید: به گفته گروهی از یاران،ماباید دیوانه و شیداباشیم.بلی مادیوانه و شیدای ایران هستیم و یک یک شهرها رامی گردیم؛تا آیین ایران رازنده کنیم. صفی زاده – رویه ۱۲
۲۱ -صفی زاده -رویه های ۳۸ و ۱۷۰
۲۲-شهر زور سرزمینی گسترده بودکه شرق کردستان عراق و کردستان ایران تا جنوب دریاچه چی چست رادربرمی گرفت. صفی زاده -رویه ۱۰۳ تا ۱۱۴
۲۳-صفی زاده – رویه های ۱۱۴ تا ۱۱۶
۲۴-سیاست و اقتصادعصرصفوی -محمّدابراهیم باستانی پاریزی -تهران -صفی علیشاه -چاپ سوم ۱۳۶۲ -رویه های ۳۸۶ و ۳۸۷
۲۵-همچنانکه در زمان ناصرالدّین شاه قاجارنیز،توانگران و کارگزاران شاه و روحانیان [درباری ]درپی خشکسالی باانبارکردن گندم،قحطی بسیارگسترده ای پدیدآورندوبه بهای مرگ هزاران هزار ایرانی،به داراییهای خودبسیارافزودند؛ برای آگاهی بیشتربنگرید به :تاریخ تمدّن جهان یا داستان زندگی انسان -محمودحکیمی -شرکت سهامی انتشار -جلد ۱۲ – رویه های ۹۷ تا ۹۹
۲۶-دینهای ایران باستان -دکترمهری باقری – رویه ۱۲۸
۲۷-شاهنامه فردوسی (دفتر چهارم )ویراسته فریدون جنیدی -نشر بلخ -۱۳۸۷ -رویه های ۴۲۷ تا ۴۲۹
۲۸-شاهنامه فردوسی ۴ -جنیدی -رویه ۴۲۹
۲۹-همان – رویه های ۴۲۹ تا ۴۳۲
۳۰-بابک خرّمدین ، دلاورآذربایجان -سعیدنفیسی -نشرعطّار -۱۳۸۴ -رویه های ۸ تا ۳۶
۳۱ و ۳۲ – نفیسی – رویه های ۱۰ تا ۲۲
۳۳-نفیسی -رویه های ۸۴ تا ۹۹
۳۴-سالهایی است که به نادرست، دژی دوردست و باستانی برفراز چکادیکی ازکوههای پیرامون کلیبر(آذربایجان شرقی )را ” قلعه بابک ” خوانده اند؛ گر چه این دژ درسرزمینهای زیرفرمان بابک جای داشت،بایدیادآورشویم تختگاه بابک خرمدین ،یعنی شهربذ،درشرق شهرگرمی کنونی وروبروی دژشندان بودواکنون درخاک تالش شمالی(درجمهوری آران که به نادرست جمهوری آذربایجان خوانده می شود! ) جای دارد.بابک خرمدین اردبیلی بودومیانهءاردبیل تاشهربذ،درکتابهای تاریخی،نامهای خوش وبرزندوسادراسب وزهرکش ودوال رودوارشق رانوشته اند.ازجاهای نامبرده،خوش(امروزبانام قوشا )وبرزند(ازدهستانهای گرمی )وارشق راهنوزباهمین نامها می شناسیم.
۳۵-نفیسی-رویه۱۱۰
۳۶-دوقرن سکوت-عبدالحسین زرین کوب-چاپخانه رنگین-رویه۲۴۸
۳۷-نفیسی-رویه های۱۲۴تا۱۲۸
۳۸-برای نمونه بنگریدبه:سرسپردگان-خواجه الدین-رویه۹۴
۳۹-خواجه الدین-دیباچه-رویه۱۰
۴۰-نفیسی-رویه۳۸
۴۱-گفتنی است پیش ازنگارنده،احمد علی خان وزیری کرمانی،درکتاب جغرافیای مملکت کرمان(نوشته شده درسالهای ۱۲۹۱تا۱۲۹۳ق )دربارهءاینکه اهل حق درگذشته های دور،خرمدین بودند،دردوسطر،اشارهءکوتاهی کرده است.بنگریدبه:جغرافیای کرمان به همراه تاریخ کرمان-نوشته:احمدعلی خان وزیری کرمانی-بادیباچه وویرایش محمدابراهیم باستانی پاریزی-رویه۱۵۵

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *